فاضل نظری
چه می دانستم این ور کــــوه باید برای ثـروت، حـــــرام خورد؟!
برای عشـــــــق خیــــــــانــــــــت کرد
برای خــــــــوب دیـــــــده شدن دیــــــــگری را بـــــــد نشـــــــان داد
برای به عـــــرش رسیدن دیگری را به فـــــــرش کشاند
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم....
می گویند: از پشــــــــت کــــــــوه آمـــــــــده!
ترجیح می دهم به پشـــــــت کـــــــــوه برگــــــردم و تنها دغدغه ام سالم برگرداندن
گوسفندان از دست گرگ ها باشد،
تا اینکه این ور کـــــــــــــــوه باشم و گـــــــــــرگ
----------------------------------------------
"اندر احوالات گ ر گ بودن...."
گرگ هم که باشی
عاشق بره ای خواهی شد
که تو را به علف خوردن وا می دارد
و رسالت عشق این است
شدن آنچه نیستی
------------------------------------------
گرگ ها همیشه زوزه نمی کشند
گاهی هم می گویند دوستت دارم...
و زودتر از آنکه بفهمی بره ای
میدرند خاطراتت را,اصل و نصبت را...
و در آخر تو می مانی و تنی که بوی گرگ گرفته
......
+++چند وقتیه خیلی به گرگ فکر می کنم...نظرتون درباره گرگ چیه؟؟؟!
سلام...
وظیفه خودم دونستم که در اولین پست وبم...وتحت تاثیر شرایط موجود موضوعی رو به دوستان انقلابی و بسیجی و جلبک ستیز و انتی جلبک خودم یاد اوری کنم...
معمولا آدم هایی امثال ما که سخنرانی های رهبری رو دنبال می کنیم ....با ادبیات حضرت اقا آشنایی داریم....اصلا به نظر من آقا خودش یک فرهنگ لغت بسیار غنی هست.....
خوب نیست که اتفاقات بد رو یاد آوری کرد ....اما بعضی از اتفاقات بد باعث میشه همه یه درس های خوبی از اون اتفاقات بگیرن...ما بچه بسیجی ها و انقلابی ها هم از اتفاقات ننگین 88 چیز های خوبی یاد گرفتیم....
از بعد اون سخنرانی اقا جمله زیبای "این عمار؟؟؟؟!" که به ظاهر از دو کلمه تشکیل شده وارد ادبیات و سخنان ما بچه بسیجی هاشده ....
اما ایا واقعا "این عماری که حضرت اقا فرمودن همین جمله به نظر ساده هست؟؟؟؟!"
یقینا نه ....اگر ما عمار های واقعی آقا باشیم و در عمل همچون عمار یاسر ثابت کنیم ،دیگر فتنه ای رخ نمی دهد....
خوب این "این عماری" که ما اینقدر ازش استفاده می کنیم ...یعنی چی؟؟؟! اصلا چرا اقا گفتن این عمار؟؟؟!!!
مگر عمار چه کرد؟؟؟؟
عمار که بود؟؟؟؟
در مقابل عمار چه کسانی بودن؟؟؟؟!
پاسخ همه این پرسش ها را تاریخ میدهد....
هرکسی که تاریخ اسلام را مطالعه کرده باشه ....نقش عمار را در جنگ صفین در میابد....
"عمار مشخصه هایی رو داشت که آقا سال هاست بر ان تاکید می کنند....
عمار در مسائل اجتماعی و اسلامی آگاه بود...
آنقدر بصیرتش زیاد بود که پس از شهادتش در جنگ صفین امیر المومنین ندای "این عمار؟؟؟!!!"سر می دهد....
عمارتبیین گر بود،همه می دانیم عمار خودش را در جنگ صفین در مقابل فتنه هایی که صورت گرفته بود نشان داد....
این را در حدیثی از پیامبر گرامی اسلامی میتوان فهمید"«یلتقی اهل الشام و اهل العراق و فی احدی الکتیبین الحق و امام الهدی و عمار بن یاسر؛مردم شام و عراق با یکدیگر برخورد خواهند کرد و عمار در شمار اهل حق باشد و آن گروهی که ستم پیشه است، وی را میکشند».(وقعة الصفین، ابن مزاحم، ص 333؛ استیعاب فی معرفة الاصحاب)
روایتی است که از بصیرت او حکایت دارد که در حین جهاد در راه حق که همان راه اهلبیت((ع)) است، به حق آنان عارف میباشد، اختلاف مردم او را متزلزل نمیکند؛ آنجا که پیامبر(ص) فرمود: «اذا اختلف الناس کان ابن سمیة مع الحق؛ زمانی که مردم اختلاف کنند، ابن سمیّه با حق است»؛ یعنی اختلاف میان مردم سبب آشکار نبودن و تمییز ندادن حق و باطل و همراه بودن و فهمیدن حق همراه با نوعی بصیرت، در وجود عمار بن یاسر است.(الغدیر، ج 10، ص 312.)
از این روایت پیامبر(ص) به دست میآید که فرمود: «إنّ عماراً مع الحق و الحق معه، یدور عمار الحق أینما دار؛ عمار با حق و حق با عمار است. هر جا که حق بچرخد، عمار نیز میچرخد». در این مرتبه عمار به حق نسبت داده میشود، همانطور که حق به او اسناد داده شده است و در واقع وجود او بر مبنای حق است. میان این جمله و اینکه او همراه حق است، تفاوتی بسیاری وجود دارد؛ زیرا در این مرحله حق و حقیقت بر اساس عمل کردن او در وجودش شکل گرفته و این، ابتدای تجلّی یافتن نور حق خداوند در قلب مؤمن است.
(الغدیر، همان)
«من عادی عماراً عاداه الله و من ابغض عماراً ابغضه الله و من یُسَفّهُ عماراً یُسَفّههُ الله و من یسبّ عماراً یسبّه الله و من یحقّر عماراً حقّره الله و من یطعن عماراً لعنه الله و من ینقص عماراً ینقصه الله؛ هر کس با عمار دشمنی کند، خدا با او دشمنی خواهد کرد و هر کس نسبت به عمار کینه ورزد، خدا با او کینه خواهد ورزید و هر کس عمار را نادان شمارد، خدا او را نادان خواهد شمرد و هرکس به عمار دشنام دهد، خدا او را دشنام خواهد داد...».رسیدن به مضمون بالای این حدیث فقط در همنشینی و اطاعت از ائمّه اطهار((ع)) امکان پذیر است و عمار بن یاسر به دلیل اطاعت مطلق از ولی و اولوالامر به اطاعت الله رسید. از اینرو کسی که عارف به حق اهل بیت((ع)) نباشد، عارف به خداوند نمیشود؛ طی طریق با آنها میسر است.(همان)
و....
میدونم در این زمانه که ارزش ها زیر پا گذاشته می شوند....عمار ...بودن سخت است....
"بار دیگر سخنان اقا درباره عمار یاسر را مرور کنیم...."
در جنگ صفین ما از آن طرف عمار را داریم که جناب عمار یاسر دائم - آثار صفین را نگاه کنید - مشغول سخنرانى است؛ این طرف لشکر، آن طرف لشکر، با گروههاى مختلف؛ چون آنجا واقعاً فتنه بود دیگر؛ دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند؛ فتنهى عظیمى بود؛ یک عدهاى مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگرى بود؛ این طرف میرفت، آن طرف میرفت، براى گروههاى مختلف سخنرانى میکرد - که اینها ضبط شده و همه در تاریخ هست(سخنان رهبری در جمع اعضای مجلش خبرگان رهبری88)
یکى از کارهاى مهم نخبگان و خواص، تبیین است؛ حقائق را بدون تعصب روشن کنند؛ بدون حاکمیت تعلقات جناحى و گروهى و بر دل آن گوینده. اینها مضر است. جناح و اینها را باید کنار گذاشت، باید حقیقت را فهمید. در جنگ صفین یکى از کارهاى مهم جناب عمار یاسر تبیین حقیقت بود. چون آن جناح مقابل که جناح معاویه بود، تبلیغات گوناگونى داشتند. همینى که حالا امروز به آن جنگ روانى میگویند، این جزو اختراعات جدید نیست، شیوههاش فرق کرده؛ این از اول بوده. خیلى هم ماهر بودند در این جنگ روانى؛ خیلى. آدم نگاه میکند کارهایشان را، مىبیند که در جنگ روانى ماهر بودند. تخریب ذهن هم آسانتر از تعمیر ذهن است. وقتى به شما چیزى بگویند، سوءظنى یک جا پیدا کنید، وارد شدن سوء ظن به ذهن آسان است، پاک کردنش از ذهن سخت است. لذا آنها شبههافکنى میکردند، سوء ظن را وارد میکردند؛ کار آسانى بود. این کسى که از این طرف، خودش را موظف دانسته بود که در مقابل این جنگ روانى بایستد و مقاومت کند، جناب عمار یاسر بود، که در قضایاى جنگ صفین دارد که با اسب از این طرف جبهه، به آن طرف جبهه و صفوف خودى میرفت و همین طور این گروههائى را که - به تعبیرِ امروز، گردانها یا تیپهاى جدا جداى از هم - بودند، به هر کدام میرسید، در مقابل آنها مىایستاد و مبالغى براى آنها صحبت میکرد؛ حقائقى را براى آنها روشن میکرد و تأثیر میگذاشت. یک جا میدید اختلاف پیدا شده، یک عدهاى دچار تردید شدند، بگو مگو توى آنها هست، خودش را بسرعت آنجا میرساند و برایشان حرف میزد، صحبت میکرد، تبیین میکرد؛ این گرهها را باز میکرد.۱۳۸۸/۰۵/۰۵
حرف اول و آخر:
هرگز به غیر جانان،ما جان نمی فروشیم
جان می دهیم اما ، جانان نمی فروشیم
دشمن اگر ببخشد ، کاخ سفید خود را
یک تار موی رهبر
بر آن نمی فروشیم